همیشه در مواجهه با هر چالشی – به ویژه در حوزه محیط زیست – این امید در نگارنده شکل میگیرد که شاید از پس این چالش و دشواری، قرار است که توجهی درخورتر به محیط زیست شده و جایگاه ملاحظات محیط زیستی به مرتبهی سزاوارانهاش در سبد اولویتهای راهبردی کشور بازگردد.
از همین رو، ماجرای طغیان ریزگردها در طول هفتهی جاری و قدرتنمایی ایشان در آسمان ۱۸ استان کشور، برایم نویدبخش روزهایی طلایی و سبز برای طبیعت وطن است. چرا که تاکنون کمتر با چنین حجمی از خبرهای محیط زیستی و تفاسیر و تحلیلهای علمی منتج از آن در صدر اخبار رسانههای دیداری و شنیداری و صفحات نخست روزنامههای پرشمارگان کشور مواجه بودهایم.
امّا شوربختانه، این سکه یک روی دیگر هم دارد! این که چرا باید معضلات و بحرانهای محیط زیستی تا نزدیکیهای کاخ پاستور و سعدآباد برسد تا ما دریابیم که باید برای یک بار هم که شده با عالیترین مقامات کشورهای همسایه برای رفع معضلات محیط زیستی به گفتگو بنشینیم؟ مگر آنها که در اهواز و آبادان و ماهشهر و بوشهر و ایلام و سنندج و کرمانشاه و … زندگی میکنند، هموطنان ما نیستند؟ مگر مردم محروم میانکنگی که سالهاست در دشت سیستان مهمان همین گرد و غبار هستند، خون کمرنگتری از ما دارند؟ پس چرا برای تحقق عملی و عینی شعار عدالتمحوری هم که شده، محیط زیست را جدی نگیریم و به پایداریاش در گسترهی کشور نیاندیشیم؟ اصلاً مگر روح نهفته در اصل ۵۰ قانون اساسی ما همین را به من و تو دیکته نمیکند؟
اتفاقاً نخستین گروهی که از تخریب محیط زیست همواره در معرض بیشترین آسیب قرار داشته و دارند، همین اقشار آسیبپذیر و محروم هستند. بنابراین، دولت عدالت محور باید بیشتر از هر دولت دیگری در اندیشهی حفظ محیط زیست برآید و کارمایههایش را در این مسیر به قلیان و حرکت درآورد. نه این که وقتی پای احداث جادهای در میان آمد؛ زمانی که خواستیم کارخانهای را بسازیم و هنگامی که درصدد بنای یک سد جدید مخزنی برآمدیم، ماتریسهای ارزیابی را به گونهای تحلیل و ترسیم کنیم که بشود به راحتی گرایههای محیط زیستی را در پای مزیتهای اقتصادی طرح ذبح کرد.
چنین است که امیدوارم این بار، توجه به حل ریشهای معضل گرد و غبار فزاینده درکشور، از مرز مدیریت بحران گذر کرده و از منظر مدیریت پیشگیری بکوشیم تا مناسبترین سرمایهگذاریها را در این حوزه سامان داده و مدیریت کنیم.
نمونهبرداری از ریزگردهای موجود در هوای کشور، تعیین منشاء دقیق این ریزگردها – به تفکیک درون و برون کشوری – تعیین سهم هر کشور در تولید این ریزگردها، یافتن دقیق محلهای برداشت در داخل کشور و نیز کشورهای عراق، سوریه، عربستان، کویت، قطر و امارات متحده عربی و سرانجام بررسی مناسبترین گزینه برای تثبیت زیستشناختی (بیولوژیک) عرصهها و کانونهای فعال فرسایش بادی، در شمار مهمترین اولویتها و دستور کار پیمان مشترکی باشد که از تعامل فرامنطقهای کشورهای یادشده با محوریت ایران میتواند بوجود آید. پیمانی که درصورت شکلگیری میتواند علاوه بر مقاصد زیستمحیطی، گامی استوار در مسیر نزدیکی دولتها و ملتهای منطقه محسوب شده و از دامنهی کدورتها بکاهد. چرا که وجود یک دشمن واحد در حوزهی محیط زیست می تواند این پیام سبز را به همهی مردم منطقه بازتاب دهد که: ما همه با هم هستیم و آمادهی مقابله با هر تهدیدی که پایداری زیستگاه مشترکمان را خدشهدار کند.
در این میان، البته نباید نقش کشور ترکیه را نادیده گرفت. درحقیقت، ترکیه نیز با زدن سدهای متعدد بر سرشاخههای دجله و فرات، همان بلایی را بر سر این دو رودخانه و اراضی پایابش در دشت حاصلخیز بینالنهرین آورده است که افغانستان بر سر هامون و صدام حسین بر سر هورالعظیم و خودمان بر سر گاوخونی و پریشان و طشک و بختگان و ارومیه و هورالهویزه و … آورده و میآوریم.
درحقیقت، اگر قرار است که عرصههای تولید رسوب را مهار کرده و تثبیت کنیم، باید دولتهای منطقه را ملزم کنیم تا حقآبهی تالابها را بپردازند و بدینترتیب از بوجود آمدن یا گسترش سطوح جدیدی برای تولید رسوب ممانعت به عمل آوریم. همچنین باید از گسترش دیمزارها در دامنههای پرشیب ممانعت آوریم و به بهای خودکفایی موقتی تیشه به ریشهی پایداری منطقه نزنیم.
واپسین نکته برمیگردد به تالابهای هورالعظیم و هورالهویزه که بیش از نیم میلیون هکتار از اراضی همجوار خود را متأثر میکنند. بررسیهای دورسنجی نشان میدهد که دریاچهی این تالابها یکی از مناطق رسوبگذاری توفانهایی بوده است که از سوی صحرای ربالخالی در عربستان سعودی سرچشمه میگرفته. اینک اما به دلیل خشک شدن این تالابها و محیطهای آبی ارزشمند، نهتنها خاصیت مکش رسوب خود را از دست دادهاند، بلکه با انباشت نهشتههای ریزدانهی حاصل، به همراه رسوبات بسیار ریز نمکی کف بستر خود، در هنگام وزش بادهای جنوب غرب به شمال شرق، بر وخامت و غلظت آلودگی هوا نیز میافزایند. رخدادی که مردم ایران بیشتر از هر زمان دیگری آن را در طول دومین و سومین هفته از تیرماه ۱۳۸۸ درک کردهاند. و البته خوزستانیهای خونگرم دو سال است که آن را با پوست و خون خود تاب آوردهاند.
امید که این بار درس گرفته و به جای شعار دادن، عمل کنیم و بکوشیم تا چالش پیش رو را به فرصت و مزیتی ناهمتا بدل سازیم
محمد درویش