خرداد سال پيش حدود يک هفته در جهاننما زندگي کردم. از کردکوي، نرسيده به گرگان، چهار، پنج ساعت کوهنوردي ميکني تا به دشتي زيبا ميرسي؛ وسيع، حيرتانگيز و طبيعي؛ بدون آپارتمان، دود ماشين و ترافيک. صداي بلبل و پرندگان ديگر را در آنجا ميشنوي و طبيعت بکر را ميبيني. اگر آب بخواهي، بايد از چشمه بياوري و براي پختن غذا از حرارت هيزم بهره بگيري و در کلبه بخوابي. سازمان محيط زيست اجازه برقکشيدن به اين دشت زيبا را نداده است؛ بنابراين از برق خبري نيست. دو محله هم دارد؛ کفشگيرمحله و سعدآبادمحله و کلبههایي بسيار ساده. سازمان محيط زيست نیز در جهاننما مستقر است که برقش را از سلولهاي آفتابي تهيه ميکند. من براي شارژ موبايلم به آنجا ميرفتم و آنها موبايلم را شارژ ميکردند.
يک روز به کارمند آنجا گفتم چه وسيله تهيه برق خوبي، نه گازهاي گلخانهاي توليد ميکند، نه ترسي از اتمام آن است و نه زباله و مازادي دارد که طبيعت را به خطر بيندازد يا خطري مثل چرنوبيل يا ژاپن داشته باشد. تازه تجديدپذير هم است. او در جواب من گفت فقط باتريهاي آن که انرژي را ذخيره ميکنند، پرهزينه هستند. به او جواب دادم تکامل تکنولوژيک آن را هم حل خواهد کرد و ما را از انرژيهاي فسيلي و ديگر انرژيهاي کثيف نجات خواهد داد. مراکش نه گاز دارد و نه نفت که بلاي جانش شود، ولي صحراهاي آفتابي دارد که آن را پر از سولارهاي آفتابي کرده است. بهطوري که صادرکننده برق هم خواهد شد. امسال که به جهاننما رفتم، ديگر نيازي به رجوع به اداره محيط زيست نداشتم. شارژ آفتابي براي موبايل و تبلتم خريده بودم.
روزي که براي چيدن گلگاوزبان و آويشن به صحرا رفته بودم، کارمند محيط زيست را ديدم. گفت چه شده امسال براي شارژ موبايل نميآيي؟ به او جواب دادم آرامآرام انرژي آفتابي به موبايلها، تبلتها، ماشينحسابها و ساعتها رسيده است، مطمئن باش به خانهها و اتومبيلها نیز خواهد رسيد. روزي ميرسد که شيشه هر پنجره تبديل به سولار کسب انرژي خورشيدي براي خانه شود و سقف هر اتومبيل، سولاري براي انرژي راندن اتومبيل. روزي که اتومبيلها بينياز از بنزين، رانده شوند. سيلندر و پيستون و سوپاپ به کناري بروند و اگزوزهاي دودزا دور ريخته شوند و ماشينهاي برقي جاي آنها را بگيرند. آغاز آن را هم اکنون ميبينيم؛ ماشينهاي برقي و هيبريدي آغاز اين پروسه هستند. به اين گونه از انرژيهاي فسيلي توليدکننده گازهاي گلخانهاي نجات خواهيم يافت و يخهاي قطب شمال و جنوب را از ذوبشدن نجات خواهيم داد و خطر گرمايش زمين را که گازهاي گلخانهاي مسبب آن بودهاند، بياثر خواهيم کرد. بعد از مراکش، اين عربستان است که با اين همه نفت دستبهکار نصب سلولهاي آفتابي شده است و قطر با آن همه گاز و بيابانهاي آفتابي. ما اين همه کوير داريم و پر از آفتاب؛ از سلولهاي خورشيدي استفاده کنيم و طعم انرژي پاک را بچشيم و توسعه و صنعت را تجربه کنيم.
بهسوي انرژيهاي پاک برويم و اگر درآمدي از نفت داشتيم، ذخيره ارزي کنيم و نگذاريم پولمان اينقدر بيارزش شود. از انرژي پايدار و پاک سود ببريم و دور و بر انرژيهاي کثيف نرويم که آلودگي گسترده و پايدار و فجايعي مانند حادثه چرنوبيل را دارند. کشورهاي صنعتي نظير آلمان سالهاست اين نوع انرژي را کنار گذاشتهاند؛ چون زبالههايش کره زمين را تهديد ميکند. بياييد توسعه را به انرژيهاي تهديدکننده زمين و تنشهاي سياسي متعاقب آن ترجيح دهيم. به کرهجنوبي نگاه کنيم و در شمال آن کشور، عاقبت کيم جونگ اون را ببينيم. تازه، ما جز آفتاب، باد و آب را هم داريم که انرژي بسيار دارند. حدود 30 سال پيش در يکي از شهرهاي ايتاليا در خياباني که جوي پرآبي هم از آن ميگذشت، قدم ميزدم.
چشمم به توربينهايي خورد که در داخل نهر ميچرخيد و انرژي حرکت آب را به منازل ميبرد. به خودم گفتم ببين بانيان رنسانس چه خوب به فکر توليد انرژي و هدرندادن آن هستند. بالاخره اينکه ما باد فراوان داريم. در منجيل، پروانههاي توليد انرژي باد به برق را هم نصب کردهايم، ولي افسوس که به آنها رسيدگي نميکنيم. از دور که نگاه ميکني، ميبيني بسياري از آنها بيحرکت هستند و نميچرخند. نفت همه را تنبل کرده است. به پروانههاي چرخنده باد نميرسند. آنها را سرويس و روغنکاري نميکنند؛ چون نفت و برق نفتي در کنار دستشان است. بيايید به فکر آيندهمان باشيم و به انرژيهاي پاک فکر کنيم. در اين جاده بيفتيم که هم به طبيعت احترام بگذاريم و هم از تنش جلوگيري کنيم؛ چون آفتاب و انرژي آن تنشزا نيست.